مینویسم

این روزا انگار عادت کردم به ناکامی تو دقیقه نوده بی تو

دیگه نمیرنجم از گل به خودی هایه وقت اضافه

دنیا سوت پایانو زد 

باااختم

ای کااااش حداقل برایه تسلیت میومدی ،تا ببینمت

چرا اینقد بی وفا شدی تو که بی وفا  نبودی

مینویسم تا بهت بگم بعد از رفتنت دیگه از اون همه شولوغیو شیطنت خبری نیس

انگار بخاطر ضربدرهایه جلو اسمم چوب روزگارو خوردم

که تبدیل شدم به ساکت ترین شاگرد زندگی

دله آدما شیشه نیس که روی این ها کنیمو

بعد با انگشت قلب بکشیم وایسیم آب شدنشو تماشا کنیم

اما رو شیشه نازک دله آدما اگه قلبی کشیدیم

باید مردونه پاش وایسیم که تو پاش‌واینسیدی

میخام بدونم تو کودکی تو کودوم بازی رات ندادن

که امروز اینقد دیونه وار تشنه بازی کردن با ادمایی

این رو بدون سرمو بالا میگیرم

اونی که ریختم زیر پات غرورم بود

سرمو بالا میگیرم

تا بهت نشون بدم هنوزم عزت نفسمو دارم ""مثل همیشه""

 

دلم شکسته فدایه احساس پاکم

غرورمو زیر پات ریختم

ارزونیه تموم لحظه هایی که دوست داشتم

حالا که رفتی، حالا که نیستی، به درررک

شک نکن آینده ای  میسازم که گذشتم جلوش زانو بزنه

قرار نیس که تو دلمو سوزوندی

منم دله کسی دیگه رو بسوزونم

بر عکس کسی که وارد زندگیم میشه

اونقدر خوشبختش میکنم که به  هروزی که جا اون نیسی به خودت لعنت بفرسی

روزی میرسع بی تفاوتی هاتو با جایه خالی من حس میکنی

شاید، تو دلت با بغص بگی کاش اینجا بود

اونقته که میفهمی بخاطر غرورت چقد زود دیر شد

ولی این رو بدون من عاشقت بودم و اما  تو عشقمو نخاستی

 

 

 

پس این آخرین باره برات مینویسم 

برو به عشق جدیدت برس❤

و حالا این منو خدا و این زندگی جدید....

 

 

جمعه ۲۸ خرداد هزارو چهارصد ساعت ۲نصفه شب

 

#علیرضا

 

 

مادربزرگ

قدیما همه چی فرق داشت؛

مادربزرگ خیلی حرفا میزد...

مادر بزرگ خیلی زندگیش شیرین بود.

حتی تو تنهاییاش...

حتی تو نبودن بابافزرگ❤...

مادر بزرگ خیلی چیزا میدونست که ما نمیدونستیم...

حتی مادربزرگ میگفت غماتون رو نشمرید هی روش میاد!

مادربزرگم سیاه نمیپوشید،میگفت فلک رو گول بزنیم دیکه بلا نفرسته!

 

میدونم کارمون از فریب دادن تقدییر غریبمون گذشته،اما خدارو چه دیدی شاید مادربزرگا یه چی میدونستن که ما نمیدونیم.

.

‌.

‌.

هرشب قبل خواب لحظه آخرو تصور میکنم و بغلت میکنم و میخوابم..

حسه قشنگییه😐❤

انگار هنوزم هنوزم اینجایی(❤)

به هیچکس اعتماد نکن

به هیچکس غیر خودت

اعتماد نکن!

همین آدم هایه

به ظاهر دوست،به ظاهر عاشق،به ظاهر متعهد و دلسوز...

در اوج‌اعتماد هایه کورکورانه هایتان

سخت تریین ضربه هارو میزنند!

داستان زندگی

غصه ما به سر رسید..‌‌.

درستع قرار بود اخرش به هم برسیم 

شاید قسمت ما تو نرسیدن بوده

شایدم از اول یه همچین چیزی نبوده من فک میکردم🤷🏻‍♂️

 

مرسی بابت همه چیز

مرسی بابت همه جوره کنارم بودنت

خاستم درس زندگی بگم که تا کسی باشه به من نمیرسه

 

فقط

دشمناتو فراموش کن 

باور کن کسی که میتونه تورو به زمین بزنه 

یه دوست کاملن مورد اعتماده

 

درسایه زیادی بهت یاد دادم نیازی نیس دیگه درس بهت بگم

امیدوارم سال هایه خوبیو بتونی کنار هرکی که دوسش داری سپری کنی

خوب زندگی کردنو تجربه کن حتی به قیمت اینکه یه ثانیه کنارش باشی

من نتونسم  ولی ...

و اینم بدون حتی اگه یه روز بزرگترین غریبه زندگیم بشی

کوچکترین رازی که بینمون بوده فاش نمیشه

 

 

و در آخر 

نامه ای به خودم 

دلتنگ آدمایی نشو که برایه فک کردن به تو حتی یه ثانیه هم

تلف نمیکنن...

 

هیجوقت برات بهترین نبودم

پس‌بهتره کلن نباشم...

 

 

 

....رسم عاشقی و دلتنگیاش به پایان راه رسید...

به امید روزی که خوشبختیتو ببینم

و این قسمت من بود ،از سهم زندگیم..

خوشیتو کنار دوستتو و کنارش ارزو میکنم

فقط عاشقتم میمونمو با خاطره هات زندگی میکنم.

اینم میدونم هیشکی مثه من عاشقت نیستو نخواد بود.

شاید نتونستم خوشبختت کنم ولی هیچکی مثه من دوست نخواد داشت.

و تنها چیزی که ازت مونده برام یه حلقه س 

تنها دلخوشیمه

مزاحمتم دیگه نمیشم فقط خواهشن خوب زندگی کن که بهت افتخار کنم.

داستان این عشقو دلبستگی بسته شد.

...‌رسم عاشقی و عشقش بسته شد..‌.

دسته خدا سپردمت گلممممم

هرچی خدا بخواااد

🤷🏻‍♂️👋

alireza_rahimy_

عشقه الکی

اگر کسی دقیقا زمانی که سرگرم بود و سرش شولوغ،

 

به یادت افتاد و حالت را پرسید،

 

مطمئن باش عاشقته،

 

چون دوس داشته توهم اون لحظه کنارش باشی..‌

پس‌قدرشو بدون

وگرنه آدمی که حوصلش سر رفته باشه،

به بی ارزش ترین آدم هام فکر میکنه

تااااا

بی حوصلگیشو از بین ببره!🤷‍♂️🤷🏻‍♂️🤷🏼‍♂️

درس امروز

برایه کسانی که

دوروغ هایه شیرین رو

به حقیقت هایه تلخ

ترجیح میدهند

 

 

هیچوقته هیچوقت حقیقت رو باز گو نکنید

 

 

میدونی

میدونیی...

رابطه باید جوری باشه

که هرجا اسمتون اومد

همه برگردن بگن::

بابا دمشون گرم اینا هنوزم باهمن

 

آره اینجوریاس

قشنگ بخون آخرشو

ادامه مطلب خونده بشه

دوتا عاشق باهم ازدواج‌کردن

وضع پسره زیاد خوب نبود

ساده زندگی میکردن اما خوشبخت بودن

تا اینکه یه شب پسره برای کار دیر کرده بود یه اس ام اس رو گوشی دختره اومد

کااارت شارژ بوود

دختره تعجب کرده بود 

فکر کرد اشتباهیی اومده

از رویه کنجکاوی کارت شارژو وارد کرد شارژ شد

دختره تعجب‌کرده بود

فکر کرد شاید کسی براش دلسوزی کرده

شب بعد باز یکی اومد،شارژ شد

اما نه کسی زنگ میزد نه اس میداد

از اون شب به بعد دختره براش هرشب کارت شارژ میومد

فکر میکرد یکی داره اینجوری بهشون کمک میکنه

میخواست به شوهرش کمک کنه اما نمیخواست به غرور شوهرش بر بخوره

بعد از اون کارش این بود

شبا شارژ میکرد

و روزا اونو به دوستاش و همسایه هاش میفروخت

و پولشو هرچند که کم بود جمع میکرد

یه ماه گذشت

یه شب دختره هرچی‌منتظر موند اس ام اس نیومد

هزارتا فکرو خیال کرد

اخرش این تصمیمو گرف

رفت سره کوچه و با تلفن عمومی زنگ زد

یه پسر‌گوشیو برداشت دختره نتونست حرف بزنه

پسره گفت

من این گوشیو پیدا کردم صاحبشم تصادف کرده و فلان بیمارستانه

دختره قطع کرد و رفت خونه تا صبح گریه کرد

روز بعد دوباره زنگ زد ولی این بار با گوشی خودش

پسره خودش برداشت حالش بهتر شده بود

دختره کلی گریه کرد و تشکر کرد و قطع کرد

اون شب دوتا کارت شارژ اومد

دختره به رسم ادب براش اس فرستاد 

ممنونم داداش

 اما جوابی نیومد

از اون شب هرموقه شارژ میرسید دختره تشکر میکرد

تا اینکه شوهر دختره اومد خونه

خیلی زود خوابش برد

دختره پیشونیشو بوسید و رفت که لباساشو بشوره

دست تو جیبش کرد قلبش ایستاد

پاااکت سیگار‌ بود

بی اختیار اشک از چشاش جاری شد

رفت یه گوشه و شروع کرد به گریه کردن

پسره شارژ فرستاد اما دختره متوجه نشد تا اس تشکر بفرسته

بعد از نیم ساعت پسره زنگ زد و نگران شده بود

دختره هم بی اختیار گریه میکرد وشروع کرد به درد دل کردن

از اون روز به بعد

هرچند وقت یه بار دختره تو جیب شوهرش سیگار میدید

دیگه آروم آروم عادی شده بود براش اما به شوهرش نمیگفت

گریه ها و دردودلاشو میبرد پیشه پسره

دیکه به پسره نمیگف داداش 

دیگه اگ اس نمیومد نگران میشد

دیگه کمتر و کمتر شوهرشو ماساژ میداد

دیگه لباساشو خوب تمیز نمیشست

دیگه براش نمیخندید

به پسره میگف شوهرم لیاقت نداره اگه داشت ترک میکرد

آروم اروم مهر پسره تو دلش نشست😉

از شوهر قبلی فقط اسمی تو شناسنامش مونده بود

دختره گفت:میخام ببینمت

پسره هم از خداش بود قرار گذاشتن

یه ماشین با کلاس جلوش ترمز زد

دختره تازه داشت میفهمید این ینی زندگی

با شوهرش فقط داشت زندگیش حروم میشد

شده بودن دوتا دوست صمیمی

یه روز پسره گفت بریم بیرون دور بزنیم

سوار شد

یه خیابون دوتاخیابون یه چهار راه دو چهار راه

اما پسره حرف نمیزد

و فقط میگف طاقت داشته باش یه سوپرایز برات دارم

رسیدن به یه جایی پسره گفت اونجارو ببین

یه مرد بود با چهره ای خسته

شیک‌بود اما کمرش خم شده بود

سیگار فروش بود

اره شوهره سیگار‌ فروش بود اما نمیکشید

حرررف آخره پسره این بود

برو پاییین بی وفاااا

پسر بودن ینی..‌.

واسه یه بچه پولدار 

یه بچه نامرد

یه هرچی میخای اسمشو بزاری 

عشقتو از دست بدی

راست میگن بچه فقیر هوس عاشقی خطاست

....‌‌‌‌‌‌............‌‌‌

ادامه نوشته

به دخترت بگو

برایه دختر کوچولوت یه روزی تعریف کن که چقدر دیوونه چشات‌بودم

وتو چقدر ساده از‌احساسم گذشتی و آتیش کشیدی به تارو پودم

بهش بگو

یه نفر بود اون قدیما که هرشب گریه میکرد حتی‌با خیالم یکی که رد شدم از خواب چشماش و حالا دیگه واسش یه رویایه محالم

بهش بگو

تنها کسی بود که یه عمری منو واسه خودم دوست داشتو میخاست

حالا هرجایه دنیا که باشه بدون من تو هرجمعی تنهاس

اینم بهش بگو

اون که یه روزی دنیایه من بود حالا دیگه اسمش تویه فال من نیست

برایه دختر خانوم خوشکلت تعریف کن از عاشقیمون برایه دختری که ماله من نیست

این یکیم بگو

بگو چقد قولایه الکی دادمو خودم زیرشون زدم

 

بعضی چیزا

بعضی وقتا بعضی حرفا بعضی چیزا جوری آدمو نابود میکنه که اصن فکرشم نمیکردی

دوست داشتن خیلی قشنگه قشنگیشم به اینه که دوطرفه باشه

اگه دو طرفه بود

اگه ابدی بود

اگه حقیقی بود

اگه واقعنیی بود 

هیچکسو هیچ چیز نمیتونه بینشون فاصله بندازه

ولی بعضی وقتا یه اتفاقایی پیش میاد

یه حرفایی از کسی که دنیاته میشنوی که حاضر به باور کردنش نیسی

بحث دوست داشتن و عاشق بودن یه دنیا جداس

هیجوقت کسی که یکیو دوس داره نیمتونه عاشقشم باشه

شااآااید از اولش من‌اشتباهییه زندگیت بودم

شاااید از اولش نباید تا اینجا پیش میومدم

شااااید خیلی چیزایه دیگه

به همه آرزوهام قول رسیدن داده بودم ولی فک نمیکردم آرزوم قولشو به من نداده 

 

 

بعصی چیزارو شنیدم که نباید میشنیدم

امیدوارم این زندگیتو خوب سپری‌کنی

فقط حداقل خاطره هایه خوشکلتو ازم نگیر

نزار همه چیو نابود شده ببینم

نزار بگم‌دوسم‌نداشتی یه زمانی

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.

 

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

 

در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

 

روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.

 

دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.

 

دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.

 

زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

 


ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.

 

زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟

پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.

چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.

 

مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟

 

پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.


مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟

 

مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.

 

پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟

 

پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟

 

کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

 


معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

روز هایه سرد

نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه می رسی؟
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام درین امید پیر شد
نیامدی و دیر شد…
همین

سلام سوگلی 

ادامه مطلب

بهترین روز زندگیم روز آشنایی (انگلیسی)

ادامه نوشته

پست آخر

کاش بزنه سیل بیاد به قول مهراد تا دیگه نه نه ای نتونه مثه تورو بزاد

 

چشا روبه ابراس🤷‍♀️

سلامتی خوده خودم که تنهایه تنهام🤷‍♀️❤❤❤

#تیکه کلامته😏😏😏😇😂

18اردیبهشت99

03:27

#آخرین بازدید

#قبلیام خونده بشن

#پایان

عشق واقعی

تا وقتی پول نداری نباید عاشق بشی

کی گفته دوست داشتن کافیه

پول که نداشته باشی باید صبح تا شب بری سره کار

همش خسته و کوفته

کمتر واسه دختر مورد علاقت وقت میزاری

پول که نداشته باشی باید بکشی کنار یکی دیگه خوشبختش کنه

شاید پول خوشبختی نیاره ولی نداشتنش ته بدبختیه واسه یه پسر عاشق

وقتی پول نداشته باشی باید واسه یه بچه پ و ل د ار عشقتو از دست بدی

 

راسته میگن بچه فقیر عشق و هوس خطاس

#نسل سوختهه

حیف این همه عشق

از این ناراحت نیستم که

اونی‌کا باید میشد،نشد

از این ناراحتم که چرا!

چرا...

با اینکه میدونستم اشتباهه

با تمام سماجتم وایسادم ادامه دادم

تا به بدترین شکل ممکن ببازم

 

# حیف اون روزایه قشنگ که داشت به بهترین شکل جلو میرف

#حیف اون خاطره های که قرار بود دوتایی بهشون بخندیم‌که شد گورستان خاطراتم

#حیف اون خاطراتی که نوشته شدو قرار بود دوتاییی خونده بشن ولی تنها خونده میشن

#حیف این همه سال باهم بودن که قرار بود به بهترین شکل تموم بشه که به بدترین شکل ممکن نابود شد

#حیف اون همه قول هایه داده شده

#حیف اون همه قسم هایه خورده شده

#اگه قرار بود تموم بشه ای کاش اینجوری تموم نمیشد

#حیف این همه اعتماد که اخرش این شد

#حیف این همه دوروغ

ینی تو برزخیم که نمیتونم باور کنم اون روزا و حرفاشش دوروغ بودن یا الان با حرفاش

#حیف این همه حال قشنگت که میگفتی کنار من اینجوری 

#حیف که فقط کنار من ارامش داشتی😇😇

#حیف این همه احساس

#حیف این همه عشق

# حیف اینی شد که نباید میشد

 

#حیف خودم که قلبم مرده

#حیف این حاله خوبت که با من خوب نی

#حیف...

#حیف...

#وخیلی حرفایه نگفته که بهتره اینجور بمونه لابه لایه اون خاطراته قشنگ

سیب

تو به من خندیدیو نمیدانستی من

به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیم،

باغبان از پی من تند دوید،سیب را دست تو دید

غصب آلود به من کرد نگاه،سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام،خش خش گام تو تکرار کنان،می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

کهه چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت؟

آتش عشق

گاه با خودم می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گویند؟

آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی رو تو را کاشکی میدیدم

شانه بالا زدنت را بی قید و تکات دادن دستت که مهم نیس

و تکان دادن سرت را؛ک عجب!عاقبت مرد؟

افسوس کاشکی میدیدم،من با خود می گویم:

چه کسی باور کرد جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد

کشک چی عشق کی😂

+میدونی چیه ؟؟

آدمی که شنا بلد نیست

اگه بره تویه دریا ۱۰۰درصد غرق میشه و میمیره

عشقم مثه دریا میمونه!

آدمی که عاشقی بلد نیستو بره تو این دریایه عشق، همیشه غرق میشه و پس‌زده میشه😄🙂

_میدونی چیه؟؟

اکثر کسایی که تو دریا غرق شدنو مردن ،شناگرایه حرفه ای بودن؛

کسایی بودن که فکر میکردن چون شنا بلدن هیچیشون نمیشه

ولی دریاااااا

وحشیه!!

نامرده!!

یهو زیره پاتو خالی میکنه میکشدت تو غرقت میکنه.

عشق هم همینطوره کاری نداره عاشقی بلدی یادنه

میکشوندت تو غرقت میکنه و بعد پست میزنه

+اره در هر صورت قربانی عشق میشی مگر اینکه معشوق باشی

حالا بگو ببینم تا حالا عاشق شدی؟؟؟

🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️🤷‍♀️

زندگی بعد تو

+از رویاهات بگو؟؟

_فقط اون باشه😄🙂!!

+ببین اون دیگه رفته

_حتی اگه زمان برگرده و دوباره بزاره بره من باز عاشق صدایه راه رفتنش‌میشم😐

+میشه حسرتشو نخوری؟؟

_حسرت فقط اونجاش که پیشه خودت میگی:خوووش به حاااله هرکی که دارتت😞

+تو به خاطرش همه رو خط زدی

_من کسیو خط نمیزنم خودشون جوهر پس میدن

+یه راهی پیدا کن آروم شی

_هر راهی رو برایه آروم‌کردنه خودم امتحان کردم ته همشون به اون ختم شد😂😂

+اینجوری همه رو از خودت دور میکنی

_من حق میدم بهتون!هیشکی یه آدمه افسرده و عصبی رو دوس نداره

+تو فقط اسیرش شدی!

_از همون کودکی اسیر زود باوریم شدم وگرنه کودوم‌روباهی پنیر میخورد

+این دوست داشتنت کی تموم میشه؟؟

_دوست داشتنش نه خیاله نه آرزو تنها قصه درازیه که پایان نداره😞😞